آتش بس، اصالت و پیشروی راهحل سوم. نعمت فیروزی
نعمت فیروزی
آتش بس، اصالت و پیشروی راهحل سوم
سال ۱۹۸۲، در دورترین نقطهی آمریکای جنوبی، رژیم نظامی آرژانتین که با بحران مشروعیت و نارضایتی عمومی روبهرو بود، برای منحرفکردن افکار عمومی و تقویت جایگاه خود، تصمیم به حمله به جزایر فالکلند (مالویناس) گرفت؛ جزایری که تحت کنترل بریتانیا بودند. دیکتاتوری نظامی این اقدام را با شعار «دفاع از خاک میهن» توجیه کرد. فضای ملیگرایانه و تبلیغات جنگی باعث شد که نیروهایی از آنها حمایت کنند. اما پس از شکست سریع و قاطع در برابر ارتش بریتانیا، بنیان قدرت نظامیان سست شد. این شکست نظامی، بهویژه در کنار بحرانهای اقتصادی و سرکوبهای داخلی، خشم مردم را شعلهور کرد و موجی از اعتراضات گسترده را در پی داشت. رهبر نظامی وقت، ژنرال لئوپولدو گالتیری، پس از شکست در جنگ، ناچار به استعفا شد و جای خود را به فرماندهی دیگر سپرد. اما مشروعیت کل ساختار نظامی بهشدت از بین رفت و ضعیف شد و جنبشهای اعتراضی مردمی، بهویژه حرکت «مادران میدان مایو» که پیش از جنگ نیز فعال بودند، با نیرویی مضاعف به خیابانها بازگشتند. سرانجام در سال ۱۹۸۳، این فشارها منجر به برکناری نظامیان از قدرت، برگزاری انتخابات، و پایان دیکتاتوری نظامی شد.
تجربههای معاصر به ما می گوید: هر زمان که پرچم سرزمین ملی و میهن بر سر نیزهی حکومت رفت، باید پی خطوط نانوشته داستان بود. چرا که اغلب، این ندای "دفاع از وطن"، نه از مرزها، که از حلقوم دیکتاتور بلند شده؛ و آنچه قربانی میشود، هم استقلال کشور و هم حیات آزادانهی مردمان آن است. مراقب باشیم: خاک را نمیتوان دوست داشت، وقتی بر تن آن زنجیر ببندیم. دیکتاتور که به نام امنیت، آزادی را به بند میکشد، نه نگهبان مرزها، که غارتگر آن است.
اکنون، با پذیرش تحقیرآمیز و مفتضحانهی آتشبس از سوی فاشیسم دینی، یک بار دیگر اثبات شد که موضوع نه میهن و وطن که استمرار دیکتاتوری است. و آیندهای نزدیک پیش روی ماست که در آن، صحت و اصالت راهحل ها محک خواهد خورد. تا این لحظه، پذیرش آتشبس گامی در پیشروی راهحل سوم است. در ادامه، بهاختصار به این راهحلپرداخته شده است.
هر راهحل، تبلور ماهیت نیروهاست
هر راهحل سیاسی، چیزی فراتر از یک نسخه اجرایی یا مجموعهای از شعارهاست؛ آن، بازتابی عمیق از جهانبینی، منافع، جایگاه اجتماعی، و نسبت یک نیروی سیاسی با مردم و قدرت است. هیچ راهحلی در خلأ متولد نمیشود و هیچ نسخهای برای آینده، جدا از منشأ و خاستگاه خود، بیطرف یا خنثی نیست. درست به همین دلیل، راهحلها را باید با چشم به ماهیت تولیدکنندگانشان نگریست: از کجا میآیند، به چه نیروهایی تکیه دارند، و کدام منافع را نمایندگی میکنند.
راهحلهایی که از دل وابستگی به قدرتهای خارجی بیرون میآیند، در نهایت، به همان قدرتها پاسخگو خواهند بود. آنها چه به اسم نجات وطن و چه به نام بازسازی، به بازتولید شکلهای تازهای از سلطه و وابستگی منتهی میشوند. از سوی دیگر، راهحلهایی که با رویکرد سازشکارانه از دل نظامهای سرکوبگر سربرمیآورند، همواره اسیر چارچوبیاند که همین نظامها تعریف کردهاند. آنها بهجای شکستن ساختار ظلم، در پی ترمیم آناند و در بهترین حالت، فقط به اصلاحات سطحی بسنده میکنند؛ اصلاحاتی که نه توازن قدرت را تغییر میدهند، نه امیدی به عدالت میسازند.
بنابراین، تنها آن راهحلی میتواند ادعای رهایی، عدالت و کرامت انسانی داشته باشد که از دل کشاکش نبردی آگاهانه و جمعی مردم برخاسته باشد. چنین راهحلی برخلاف دو مسیر پیشگفته، محصول یک ارادهی آزاد و مستقل است؛ ارادهای که از تجربهی ستم تغذیه میکند، در آرزوی آزادی ریشه دارد، و در آمادگی برای مبارزه و فداکاری معنا مییابد.
راهحل سوم؛ تغییر به دست مردم و مقاومت
در برابر دو راه حل انحرافی – یکی دلبسته به بیگانه و دیگری امیدبسته به اصلاحناپذیران – راهحل سوم قد علم میکند: راهی که در متن مقاومت، در جان مردم، و در قلب تاریخ مبارزات اجتماعی متولد میشود. این راهحل، بر خلاف نگاههای سنتی به تودهها، مردم را نه انبوهی منفعل، بلکه فاعلان اصلی و موتور محرک دگرگونی میداند.
این راه، نه به درهای بسته قدرتهای جهانی چشم دوخته، و نه به لبخند دیکتاتور. بلکه امیدش را در توان ایستادگی مردم جسته است؛ در آن نقطهای که فرد به جمع میپیوندد، آگاهی به خشم مشروع بدل میشود، و کنش فردی در بستر مقاومت جمعی معنا میگیرد.
همانگونه که آنتونیو گرامشی در مفهوم «روشنفکران ارگانیک» میگوید، تحولی واقعی زمانی ممکن است که آگاهی از دل رنج، و سازمانیافتگی از دل طبقات فرودست برخیزد. راهحل سوم نیز، تکیه به چنین نیروهایی دارد: روشنفکرانی که نه در برجعاج آکادمیک یا بر کرسی تحلیل از دور، بلکه در متن زندگی، در خیابان، در زندان، و در قلب اعتراضات ایستادهاند. نیروهایی که نه به امتیاز وابستهاند، نه به رانت، و نه به لطف دشمن مردم. آنان آزادی را نه از دیکتاتور گدایی میکنند، نه از سفارتخانهها طلب، بلکه آن را در بستر مقاومت و ایستادگی بهدست میآورند. این مسیر، سخت و پرهزینه است؛ اما تنها مسیریست که به حقیقت آزادی میانجامد. ژان پل سارتر بهدرستی گفته است: «آزادی چیزی نیست که به ما داده شود، بلکه چیزی است که باید با عمل خلاقانه و مقاوممان آن را بسازیم.» و این، جوهرهی راهحل سوم است: ساختن آزادی، نه از بالا، که از پایین؛ نه با التماس، بلکه با ایستادگی.
«پیشنهاد آتشبس و پایان جنگ، یک پیشروی برای راهحل سوم است: نه جنگ، نه مماشات. بگذارید مردم ایران خود در جنگ سرنوشت، خامنهای و دیکتاتوری ولایتفقیه را بهزیر بکشند. مردم ایران در مبارزات یکصد سالهٔ خود با بهای سنگین و خونین با قیامهای پیدرپی بر دیکتاتوریهای شاه و شیخ دست رد زدهاند». این پیام کسی است که به خلاقیت او راه حل سوم در سپهر سیاسی ایران ظهور کرده است، مریم رجوی . او اکنون نماد زنانیست که از درون خشم، خلاقیت سیاسی آفریدند؛ زنانی که نه به قدرتهای جهانی وابستهاند، نه با دیکتاتور حاکم معامله میکنند. آنچه راهحل سوم نامیدهایم، در وجود او و جنبش متبوعش عینیت یافته: نه چشمداشت به مداخله خارجی، نه دلبستن به اصلاحطلبی دروغین، بلکه قیامی آگاهانه و سازمانیافته از دل مردم، برای و بهسوی مردم.
نعمت فیروزی 3 تیر 404 برابربا 24 ژوئن 2025