Loading...

برای شهید شیرکو معارفی ـ خواب مرگ

image
05-11-2013

برای شهید شیرکو معارفی ـ خواب مرگ

وفریادت که مرا ملتمسانه صدا می زد
مرا که با نام نجیب تو آشنا بود
من خواب زده را
تکانی نداد
شاید همزمان ، ساحری در گوشم وردی خواند
که من دیواری شدم بی جان
و یا مجسمه ای به هیأت آدمی
اما سنگی و سخت
لال و کر و کور
shirho 87bc7ولی سنگ ها هم
دیوارها هم
در هجوم سیل و توفان
ودر شلاق کش رعد و برق
ترک برمی دارند
از جا میجنبند
و گاه در خود فرو می ریزند
و من؟
من در ساحل امن سلامت
به گردم تنیده پیله ی روزمرّگی
کرمی بی حرکت
تهی از رؤیا ی پروانه شدن...
نه وردی در کار نبود
به یقین
شب ویرانی خانه
شب زنده بگورشدن آرزوهای جوان
من

و من ها را
خواب سنگین مرگ در ربوده بود

میترا پورفرزانه ـ آلمان