معنای «من سیاسی نیستم» در جامعهٔ دیکتاتور زده
حتی نمیداند که هزینه زندگی، که قیمت نان و آبو حبوبات و داروها و اجاره خانهاش، همگی وابسته به تصمیمات سیاسی هستند».
(برتولت برشت)
یک از عوارض حاکمیت طولانیمدت دیکتاتوری دینی در ایران و خیانت آخوندها به مفهوم کلمات، بهوجود آمدن پدیدهیی است به نام «سیاستزدگی» یا به عبارت دیگر دلزدگی از سیاست و هر آنچه سیاسی است. جملهای نیز در این مورد در افواه وجود دارد که بسیار معروف است: «سیاست پدر و مادر ندارد»! شاید کسانی که این جمله را استفاده میکنند، خوب به محتوای آن واقف نیستند و نمیدانند که با کاربرد و انتشار آن به دیکتاتوری خدمت میکنند. به او یاری میرسانند تا هر چه بیشتر انسانها را از متن به حاشیه براند و نسبت به آنچه در میهنشان میگذرد، خنثی و بیتفاوت بسازد. وقتی افراد یک جامعه شاخکهای حساس و تباهیشناس خود را از دست بدهند، دیکتاتور میتواند هر طور که تمایل او اقتضا میکند، آن جامعه را به زیر مهمیز بکشد و در جهت منویات خود سوق دهد؛ زیرا او خواهان شهروندانی است که به حقوق شهروندی خود آشنا نباشند، در کار حکومت کنکاش نکنند، سر در گریبان خود فروببرند، چشمبند به چشم بزنند و خون ریخته بر سنگفرش را کتمان کنند تا مبادا «سیاسی بودن» پر آنها را هم بگیرد.
سرانجام به سراغ من آمدند
دیکتاتور میخواهد افراد یک جامعه را به فرد فرد تبدیل کند، نگذارد در مهام امور کشور دخالت کنند. درگیر خود و منافع فردی خود باشند، در اینصورت میتواند آنها را یکی یکی شکار کند و به کام بکشد.
این گفتار شعرگونهٔ مارتین نیمولر، کشیش پروتستان ضد نازی از جنگ جهانی دوم تاکنون در گوشها طنین میاندازد و ما را از غیرسیاسی و بیتفاوت بودن برحذر میدارد:
اول سراغ کمونیستها آمدند،
سکوت کردم چون کمونیست نبودم.
بعد سراغ سوسیالیستها آمدند،
سکوت کردم زیرا سوسیالیست نبودم.
بعد سراغ یهودیها آمدند،
سکوت کردم چون یهودی نبودم.
سرانجام به سراغ من آمدند
دیگر کسی نبود تا به اعتراض برآید.
انسان و جامعه؛ انسان و سیاست
همانگونه که انسان را نمیتوان جدا از جامعه تصور کرد، او را نمیتوان بری از سیاستورزی پنداشت.
انسان چه بخواهد، چه نخواهد یک موجود سیاسی است؛ بهعلت اینکه جمعی و گروهی زندگی میکند. سرنوشت او با سرنوشت هزاران همنوع دیگرش گره خورده است.
سیاست یک امر جهانشمول است. کنش هر انسان نسبت به انسانهای دیگر و در قبال جامعهیی است که در آن زندگی میکند. هر فردی که خارج از دایرهٔ زندگی فردی خود در امری سهیم میشود، یک عمل سیاسی مرتکب شده است. بشر در طول تاریخ فداکاریها کرده و خونهای ارزشمندی را نثار نموده است تا سیاست را از انحصار حکومتها به درآورده و در راستای آزادی خود و همنوع به کار بگیرد. مشروط کردن دولتها به پارلمان و قانون، تحمیل ارادهٔ جمعی از طریق صندوق رأی از دستآوردهای انسان برای عمومی کردن و مردمی ساختن سیاست است. کسی که میگوید «سیاسی نیستم»، در کنه این جمله زمام اختیار خود را به دست دیکتاتور میدهد و در مسیر معکوس تکامل اجتماعی حرکت میکند. به عبارت گویاتر باید گفت مانع تکامل اجتماعی میشود
برگفته از کانال تلگرامی "منم اسپارتاکوس".